چنگ سر لحاف ملا نصرالدين بودن
شبي در كوچه هياهو در گرفت . ملا لحاف را به دوش افكند و به كوچه در آمد تا سبب نزاع را در يابد و به پندي يا ريش به گرو نهادني بدان پايان بخشد. چون به ميان حلقه ي نزاعيان رسيد طراري در تاريكي لحاف او را كشيد و تا ملا به خود آيد آن را به در برد و قضا را هم در آن لحظه اصحاب دعوا نيز كنار آمده پي كار خود رفتند . ملا سر خورده به خانه رفت و در پاسخ زنش كه سبب دعوا را مي پرسيد گفت : هيچ , زن , تا آن جا كه من توانستم دريابم دعوا بر سر تصاحب لحاف ما بود كه به خوشي و خرمي پايان يافت.
از كتاب كوچه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر